آسونه (چوب انجیر چه خوشه1)
📙 آسونه های قدیمی 📙
✏️ چوب انجیر چه خوشه ✏️
یه باره بو یه باره…یه زن و مرده بودن که از مال و حال چیزه کم ندشتن اونا سه تا پسر رشید دشتن وله همیشه از خدا می خواستن اونار دختره بده.یه روزه که مرده تو جنگل بر خاشه رفته بو صدا وقه یه بچر مشنوه! رد صدار مگیره، میره میره ته مرسه وه یه درخت کلونه و مبینه صدا از دل درخت میا .جلیتر میره مبینه یه دختر بچه قنداق پیچیده زیر درخت پرتی هسته و وق مکنه ، کسه هم او دیرو ور نیه…خلاصه بچر ورمداره مبره خونه . زنو بچه ها خور جیغ مکنه میگه بیایه که خدا مار دختره داده…خلاصه همه خوشحال بودن که خونوده یونا کامل شده زنو مرد حالا دختر دشتن و پسرا هم صاحب دئدی شدن …صبح و نماشم که گیهارمیدختن و از شیرو وه بچه میدادن خلاصه همه چی خب بو ته ایکه دیدن هر شی یکه از اسپا ممیره ! مردکه پسرا خور مگماره ته بفهمن برچه اسپا ممیرن شی اول پسر اولی میره تو طویله اسپا نگهبونی بده.. یه مهسمه دلور خی مبره صحب که میشه مبینن یکه دگه از اسپا مرده شی دوم پسر وسطی نگهبو میشه. خور حسابی آجید مگیره نصفه شی کم کم دلور خی مبره صحب که خیوا میشه مبینه یکه دگه از اسپا مرده! شی سوم نیبه و سیومی مرسه، او هم که از بقیه زرنگتر بوده یه چاخوی و تکه نمکه ورمداره میره تو طویله و نگهبونی میده کم کم که دشته دلور خی میبرده خد چاخو دسته خور مبره و از نمک هم یه کمه متراشه وه رو زخمه خو ،ته دلور خی نبره، خلاصه نصفه ها شی یه دمه مبینه صدای خلش پلشه شه …پسرک هم خور وه خی ورمسازه ته ببینه چه کار خاشه.مبینه بله ای خو دئدیونایه که همچو چاردستوپا یومه و از یه اسبه ور روشکی ورفت پشتو شدو گردن اسپه نک برد کل کردو شروع کرد وه خوردن خونای اسپ و اسپ هم افتا رو زمی و دخترک خونایورته ته خوردو سیر شه و واز چاردستوپا بدر شه رفت تو خونه تو قنداق خو شه!!!صبح پدره میا مبینه بله دوشنه هم یکه دگه از اسپایو مرده خد پسر خو میگه چکار شه بلکه دل تور هم خی برد!؟پسرک میگه نه بابا مه دوشنه خیوا بودو و همه چیر خد چشاخو دیدو… ای بچه که از جنگل پیدا کرده بچه بارزنگیه یه. دوشنه یومه و گردن اسپه کل کردو خونایور خورد و ورگشت سر جاخو.پدره قهرکی میشه یه پی کله یی اور مزنه و میگه ها تو وه یه بچه نیم سیریه حسودی مکنی ، چون ته حالا تو بچه خوردتر بودی و حالا یکه از تو خوردتر خدا وه ماداده داری حسودی مکنی . پسرک خد هر کدوم که میگه همی جوابه وه او میدن و کُله هم خدو مرافعه مکنن که خجالت کش و چنی حرفا خور نمیزده باش…خلاصه پسره غیظ مکنه و جیباخور پر خرما مکنه و از ده مزنه بیرو….
هر چند قدم یه خرمایه میخورده و خسته یور مینداخته، میره و میره ته خرماهایو تموم میشن و اوهم راه خور کج مکنه و سمت جنگل… منده و هلاک تو جنگل رد اى مگرده و صدای شر شر ای که مشنوه ردور مگیره میره ته مرسه وه لب چشمه. مخوره ای ته شادی میشه و همو کنار چشمه تو پیتی مغلته.تازه دلور خی برده بو که خد صدای زنگ خیوا میشه میبینه سه تا بز اومدن سر چشمه و ای خوردن و ورگشتن. ایهم دمال بزا راه مفتکه ببینه کجا میرن.بعد یه مدت مبینه بزا رفتن دمه یه کلبه جنگلی قدیمی و استادن ،چند لحظه بعد از توی کلبه سه تا پیرزال کور و کمر کج بدر میشن و هر کدم خد یه تاسه منشینن بعد هر بزه سمت یکه از پیرزالا میره و پیرزالا هر کدم شیر بز خور تو تاس خو مدوشن و بعد تو تاس خو نو ریزه مکنن و مهیلن رو رف ته نونا خب تریت شن. پسرک هم که خیلی گشنه شده بو میره و از هر ظرفه چند لقمه مخوره.پیرزالا که میرن قاتقاخور مخورن یه پیرزاله میگه مه خو امرو سیر نشدو نمدونو مه گشنه تر شده بودا یا یکدم شما دست خور تو تاس مه کرده؟ دومی هم میگه مر هم مسهه که امرو از قاتقامه هرکه خورده سومی هم میگه یقی گور خور بر مه سخته…!!؟ خلاصه بعد کله دعوا مرافعه …
📌 ادامه آسونه به زودی …
۳۵ دیدگاه در “آسونه (چوب انجیر چه خوشه1)”
فکر کنم خودت هم ادامه داستانه نمیدونی، چند سال شده که میگی ادامه داستان به زودی….!!!!!
چرا تا آخر هفته آینده تکمیل میشه
طوری میگن تکمیل میشه که انگار نویسنده ی داستانن😂😂😂
چیزی بیشتر از نویسنه😒 گردآورنده
یعنی میشه ما زنده بمونیم و آخر هفته آینده رو ببینیم😌
😅😅😅
دقیقا👌👌👌
دقیقا😂😂
🤣🤣🤣🤣
خیلی ترسناکه ادامشو بیخیال شید 😱
آره ترسناکه 😂👻
چ هیجان انگیز الان شما که میدونین بگین ادامه ش چی میشه😂
اینو قسمتش توی سایت قبلی منتشر شد و گفتن ادامه داستان بزودی!!!
مجدد توی دوتا فصل نامه سلطونی همین قسمت منتشر شد و قرار بود ادامه ش بزودی!
توی کانال هم فکر کنم این قسمت قرار گرفت.
و الانم توی سایت قرار گرفته و قراره به زودی! ادامه داستان….
توی همین هفته تکمیل خواهد شد خیالتون راحت
احتمالا این هفته هم مث بزودی های قبلی خواهد بود😅😅
آره فک کنم داستانای بلند هم کمتر از این داستان زمان میبرن😂😂
گردآورنده محترم الان وسط هفته است ببینیم این داستان بی پایان بالاخره پایان خواهد داشت😅😅
خواهش میکنم ادامه این داستان رو نذار من نصف دوران کودکی مو با یادآوری و ترس از این داستان گذروندم
این که داستان نیست آسونست
شما هم لطفا جای اینکه نوع قصه رو مشخص کنید ادامه شو بذارید تا تموم بشه بالاخره😑
خوب، همون آسونه
خخخخ مگه چیه ادامش که کلا دوران کودکی تونو به ترس گذروندین😂😂
بعدشم الان که بزرگ شدین پس دیگه نمیترسین😆😆
امروز قسمت بعدیشو میذاریم سایت
چون طولانی هست و باید برای آینده هم مطلب در این مورد داشته باشیم بذارم
پس هر یه ماه یه قسمت جدید ازش میذاریم
کلا آسونه های بعدی و جدید هم قسمت قسمت خواهند بود
😱😱😱
قسمت بعدی بارزنگی داره زیر ۳۰ سال نخونن🔞
😆😆😆تاوقتی قسمت بعدی نوشته بشه کاربران سه ماهه سایت هم سی ساله خواهند شد😃😃😃
به جز منو تو همه زیر سی هستن بابابزرگ😂
شما که زیر سی نیستین بگید ، این ضرب المثل یعنی چی ؟
هر که و سی رسی وارسی
🤔🤔🤔🤔
و نظر مه یه چیز دگه هسته خخخ
اشتباه نگفتین ضرب المثله؟
خب چیه؟😅😅
😂😂😂👌👌👌👌